روشنفکر از نوع ايرانی
هادی خرسندی در تکهای از نمایش ((هادی و صمد٬ ده سال بعد))٬ بخش از رئالیسم جادویی تا جمکران با زبان طنزش اشاره میکند به مارکز و عقاید دیروز خودش و میگوید:
هادی خرسندی در تکهای از نمایش ((هادی و صمد٬ ده سال بعد))٬ بخش از رئالیسم جادویی تا جمکران با زبان طنزش اشاره میکند به مارکز و عقاید دیروز خودش و میگوید:
هرکس که ما در زمان جوانی به او اعتقاد داشتیم بعدها تو زرد از آب در آمد.(نقل به مضمون )
حالا حکایت بعضی چیزهاست مانند این کشفیات جناب سهیل محمودی دربارهی نیما
این هم یکی دیگر از آن دلایلی است که آدم باید همیشه در یاد داشته باشد برای اینکه هر هنرمندی را روشنفکر نداند و البته هر روشنفکری را هنرمند. یکی از مشکلات ما همین است. گمان میکنیم هر داستاننویسی روشنفکر است٬ هر هنرمندی را روشنفکر میدانیم و از او انتظار راهنمودن و پیشگام بودن داریم٬ که اینگونه نیست. از من بپرسند میگویم روشنفکر یعنی احمد کسروی. هدایت روشنفکر است اما نه بخاطر داستانهایش بلکه به خاطر دید باز و آزاد اندیشیاش٬ بخاطر سواد بالایش٬ به خاطر قدرت تحلیلش.به هرحال روشنفکری و هنر دو مقولهی جدا از یکدیگرند که گاه با یکدیگر میآمیزند. اما عدم نبود یکی در یک فرد از شان او به عنوان یک هنرمند یا یک روشنفکر نمیکاهد.
تنها لطفآ این دوتا را با یکدیگر قاطی نکنید٬ مانند این یکی:
پینوشت: جدیدآ پس از پیوستن نویسندگان و هنرمندان و خوانندگان و بازیگران و امثالهم به جرگهی روشنفکری گویا وبلاگنویسان هم خود را به صرف نوشتن خطی چند روشنفکر میدانند. لازم به اسم بردن نیست که نمونههای درخشان بسیار دارد. نسلی که نویسندگانی چون دولتآبادی و سید علی صالحی و ابراهیمی و غیره را به جای روشنقکر عوضی گرفت و از ایشان بز راهنما ساخت و به دنبالشان راه افتاد شاهکاری چنین تحویل داد٬ وای اگر نسل جدید به دنبال روشنفکرانش در این فضای مجازی پوچ بگردد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر