گاه‌ نوشتهای مجتبا یوسفی پور

‏نمایش پست‌ها با برچسب joke. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب joke. نمایش همه پست‌ها

سه‌شنبه، آبان ۰۱، ۱۳۸۶

روشن‌فکر از نوع ايرانی
هادی خرسندی در تکه‌ای از نمایش ((هادی و صمد٬ ده سال بعد))٬ بخش از رئالیسم جادویی تا جمکران با زبان طنزش اشاره می‌کند به مارکز و عقاید دیروز خودش و می‌گوید:
هرکس که ما در زمان جوانی به او اعتقاد داشتیم بعدها تو زرد از آب در آمد.(نقل به مضمون )
حالا حکایت بعضی چیزهاست مانند این کشفیات جناب سهیل محمودی درباره‌ی نیما
این هم یکی دیگر از آن دلایلی است که آدم باید همیشه در یاد داشته باشد برای اینکه هر هنرمندی را روشنفکر نداند و البته هر روشنفکری را هنرمند. یکی از مشکلات ما همین است. گمان می‌کنیم هر داستان‌نویسی روشنفکر است٬ هر هنرمندی را روشنفکر می‌دانیم و از او انتظار راه‌نمودن و پیشگام بودن داریم٬ که اینگونه نیست. از من بپرسند می‌گویم روشنفکر یعنی احمد کسروی. هدایت روشنفکر است اما نه بخاطر داستانهایش بلکه به خاطر دید باز و آزاد اندیشی‌اش٬ بخاطر سواد بالایش٬ به خاطر قدرت تحلیلش.به هرحال روشن‌فکری و هنر دو مقوله‌ی جدا از یکدیگرند که گاه با یکدیگر می‌آمیزند. اما عدم نبود یکی در یک فرد از شان او به عنوان یک هنرمند یا یک روشنفکر نمی‌کاهد.
تنها لطفآ این دوتا را با یکدیگر قاطی نکنید٬ مانند این یکی:
پی‌نوشت: جدیدآ پس از پیوستن نویسندگان و هنرمندان و خوانندگان و بازیگران و امثالهم به جرگه‌ی روشنفکری گویا وبلاگ‌نویسان هم خود را به صرف نوشتن خطی چند روشنفکر می‌دانند. لازم به اسم بردن نیست که نمونه‌های درخشان بسیار دارد. نسلی که نویسندگانی چون دولت‌آبادی و سید علی صالحی و ابراهیمی و غیره را به جای روشن‌قکر عوضی گرفت و از ایشان بز راهنما ساخت و به دنبالشان راه افتاد شاهکاری چنین تحویل داد٬ وای اگر نسل جدید به دنبال روشنفکرانش در این فضای مجازی پوچ بگردد!

سه‌شنبه، مرداد ۰۲، ۱۳۸۶

حالاهای انقلابی!
حالا که پولدارها حاضر به تقسیم اموالشان با فقرا نمی‌شوند٬ پس فقرا در عملی انسان‌دوستانه فقرشان را با پولدارها تقسیم می‌کنند!
حالا که بعضی‌ها با هر قیمتی که شده نمی‌توانند صورت متمدنی برای چهره‌ی هفت‌پشت‌کوهی‌‌شان بسازند٬ پس باقی را به شکل هفت‌پشت‌کوهی در می‌آورند.
حالا که ما ریشمان را نمی‌زنیم٬ پس باقی هم نباید بزنند!هر کس بزند خودتان می‌دانید چه است!
حالا که ما به هیچ قیمتی نمی‌توانیم زیبا شویم٬ پس باقی را هم زشت می‌کنیم.
حالا که ما هیچ تاریخ و پشتوانه‌ای نداریم٬ پس تاریخ و پشتوانه‌ی باقی را هم لگدمال می‌کنیم و منکرش می‌شویم.
حالا که ما ملخ و سوسمار می‌خوریم پس خوردن این موجودات ایرادی ندارد٬ اما هرچه که دستمان به آن نرسد برای خوردن٬ خوردن‌اش برای همه ممنوع است.
حالا اصلآ هرچه ما می‌کنیم خوب است و باقی اشتباه است.
حالا که ما مثل باقی نمی‌شویم باقی باید مثل ما بشوند٬ حتا اگر شده به زور چوب و چماق و توسری و یگان ویژه!
حالا که هیچ‌کس خیالش نیست چه می‌شود پس هیچ کس دیگر هم نباید خیالش باشد که چه می‌شود!
حالا که خودمان دلمان برای کشورمان نمی‌سوزد٬ پس هر کس که دلش می‌سوزد حتمآ یک ریگی به کفشش دارد٬ در غیر این صورت اگر می‌شد برای مملکت دل هم سوزاند که ما خودمان می‌سوزاندیم!
حالا که ما خودمان فقط وقتی از یک‌جایی پولی گرفته باشیم و سبیلمان چرب شده باشد حرف می‌زنیم و اعتراضی می‌کنیم(می‌کردیم درست‌تر است) پس هرکس هم که حرفی بزند و اعتراضی بکند سبیلش از جایی چرب شده است٬ احتمالآ اینجا همان‌جایی است که قبلآ سبیل ما را چرب می‌کرد( آخر جای دیگری که نمی‌شناسیم).
حالا که ما خودمان همه کارمان ریا است٬ پس باقی هم همه کارهایشان ریا است.
حالا که ما عرضه‌ی کار فرهنگی کردن نداریم٬ پس حتمآ کار فرهنگی کردن مشکلی دارد٬ اگرنه ما مشکلی نداریم٬ اگر کار فرهنگی کردن مشکل دارد٬ پس کسانی هم که کار فرهنگی می‌کنند مشکل دارند٬ پس : بشکنید این......
حالا که ما سواد نداریم٬ پس سواد داشتن چیز احمقانه‌ای است.
حالا که وبلاگهای ما خواننده ندارد:۱. وبلاگ نوشتن عمل احمقانه‌ای‌است.۲.تنها بیکاران از خدا بی‌خبر احمق وقت به خواندن وبلاگ‌ها می‌گذارند.۳. وبلاگها اخلاق عمومی جامعه را فاسد می‌کنند.۴. همین چهار دلیل برای تصویب قانون نظارت بر وبلاگها و بستن وبلاگهای پر طرفدار و فیلتر کردن باقی٬ آن هم همین حالا کافی‌است.
حالا کافی است. تا بعد... .

درباره من

عکس من
who am I... a question I hate to answer. an Iranian. before coming to England: a writer, director and actor, specially in theatre... working with my amazing group or company( siah company, in translate it word by word it means black!) who were my best friends too... but now... a student and...and what else?the problem is that, at the moment I don"t know who am I myself, what I am doing, just in run! in scape to somwhere where I don"t know where is it exactly! that"s it.

بايگانی وبلاگ