ای کاش دیگر دولتمردان و سیاستمدارانمان نیز سر سوزنی اهل کتاب و مطالعه و فرهنگ میبودند. چه شاید پیش از بوجود آوردن این جنجالها پند بیضایی را میشنیدند و میفهمیدند که نباید از این سکوت ملت بیشتر از این سواستفاده کرد.خودتان بخوانید این بخش از نمایشنامه سلطانمار نوشتهی بهرام بیضایی را:
یک توضیح لازم: [ سفرای جابلصا و جابلقا برای گرفتن امتیازاتی به سراغ سلطان مار آمدهاند و او پیامی برای روسای آنها میفرستد]
سلطانمار: بسیار خوب، پس این پیام را ببرید![به سیاه] آهای سیاه-سیاه، برو آن وسط بخواب.سیاه: بخوابم؟سفیر جابلصا: فرمودند بخواب.سیاه: خوابم نمییاد!سفیر جابلقا: یعنی دراز بکش.سیاه: خواب هم ببینم؟سلطانمار: فقط خودت را بزن به خواب؛ بیحرکت! حالا این چیست آقایان؟ عین مرده؛ جسد.سفیر جابلقا: مو نمیزند!سفیر جابلصا: گویی سالهاست به رحمت حق رفته!سلطانمار: حالا شما لطفآ بروید کلاه جسد را بردارید.سفیر جابلصا: کلاه؟ با کمال میل.سلطانمار: شما کفش جسد را بردارید.سفیر جابلقا: هرچه بفرمائید.سلطانمار: شما لطفآ جلیقهی جسد را بکنید.سفیر جابلصا: چه افتخاری.سلطانمار: و شما میتوانید جورابهایش را صاحب شوید.سفیر جابلقا: چه سعادتی.سلطانمار: شما بروید پیراهن جسد را دربیاورید.سفیر جابلصا: آه، پیراهن.سلطانمار: و شما بروید شلوار جسد را بکنید.سیاه [ از جا میپرد و شلوارش را میچسبد]: این دیگر نه! این دیگر نه!سلطانمار: میبینید آقایان؟ ملت به اینجا که برسد از جا بلند میشود!
اینبار شلوار از دست دادن حقِ انتخاب از میان چهار کاندیدای گزیده شده توسط حکومت و گذشته از صد صافی است! خود بخوان حدیث مفصل...همین.
نویسنده : مجتبا یوسفیپور ; ساعت ٦:۳٩ ق.ظ روز پنجشنبه ۱۳۸۸/۳/٢۸
تگ های این مطلب :نمایشنامه و تگ های این مطلب :روزانه
پيام هاي ديگران (
document.write(get_cc(3043855))
2) +مطلب را به بالاترین بفرستید: مطلب را به دنباله بفرستید:
تنها برای آنکه بدانی من نیز با توام...
نویسنده : مجتبا یوسفیپور ; ساعت ٤:٠٠ ق.ظ روز چهارشنبه ۱۳۸۸/۳/٢٧
تگ های این مطلب :عکس و تگ های این مطلب :فیلم کوتاه
پيام هاي ديگران (
document.write(get_cc(3038501))
0) +مطلب را به بالاترین بفرستید: مطلب را به دنباله بفرستید:
اگر وبلاگنویس هستید و صفحهای برای خودتان دارید این ویدئو را بر روی آن منتشر کنید. همچنین میتوانید آنرا در جاهای دیگر مانند فیسبوک قرار دهید. البته اگر اینگونه فکر میکنید...
نویسنده : مجتبا یوسفیپور ; ساعت ٦:۱٦ ق.ظ روز سهشنبه ۱۳۸۸/۳/٢٦
تگ های این مطلب :لینک
پيام هاي ديگران (
document.write(get_cc(3033578))
0) +مطلب را به بالاترین بفرستید: مطلب را به دنباله بفرستید:
دو کلمه حرف حساب...
احمدینژاد شما را از شاخهی کدام درخت پایین انداخت؟
نویسنده : مجتبا یوسفیپور ; ساعت ۳:٤٩ ب.ظ روز سهشنبه ۱۳۸۸/۳/۱٩
تگ های این مطلب :لینک
پيام هاي ديگران (
document.write(get_cc(3008087))
1) +مطلب را به بالاترین بفرستید: مطلب را به دنباله بفرستید:
چند نکتهی ساده انتخاباتی...
مناظره (اگر بتوان این واژه را در توصیفش به کار برد) امشب کروبی و موسوی به نظرم یکی از مهمترینها در این مجموعه بود. دستکم برای من سوالاتی پیش آورد که پیشتر به آنها فکر نکرده بودم. به هر حال چند نکتهاش را دوست دارم اینجا با دیگران قسمت کنم:
١.ایکاش یهنفر پیدا میشد از جناب کروبی میپرسید:
شما که میخواهید از حقوق همهی شهروندان ایرانی فارغ از دین و مذهبشان دفاع نمایید، شما که اکنون دراویش از نظرتان بلامانع شدهاند، شما که به فکر زندانیان سیاسی هستید، نظرتان دربارهِ حقوقِ شهروندان/ایرانیانِ بهایی چیست؟ به قول خودتان میتوانید آنها را هم فارغ از دین و مذهبشان ببینید و حقوق اولیه زندگی را در سرزمینشان برایشان قائل شوید؟ میتوانید کلامی دربارهشان صحبت کنید؟
همچنین اگر مقدور است حداقل اسم آن کمونیسیتی را که واداشتهاند تا به دکتر سروش به دلیل حمایت از شما بدوبیراه بگوید افشا کنید تا مبادا ملت ذهنشان با به یاد آوردن نام نویسندهای سرشناس گمراه شود! هرچند در ذهن ایشان گویا هنوز شهروندان/ایرانیانِ با حقوقِ برابر با برچسبهای سیسال پیش سنجیده و به میزان برابریشان حقوق میگیرند! و االبته همین حضرت چند دقیقه بعدش به دفاع از حقوق همین نویسندگان و هنرمندان میپردازد.
٢.میدانم موسوی فرصت را مناسب دانسته بود تا از تریبون عمومی حرفهایش را به گوش مردم برساند، اما یک نکته ذهنم را مشغول کرده است و آن اینکه این مناظرهی امشب برای من نمونهای از به قدرت رسیدن اصلاحطلبان بود. همانگونه که در طول جلسه تمام و کمال اختیار در دست دوطرف بود -آن هم در سازمان صدا و سیمایی که به هیچ احدالناسی خارج از دایرهی بستهاش اجازهی حرف زدن نمیدهد- به همین شکل به قدرت رسیدن هرکدام از طرفین ماجرا در کشور یا حکومتی که به آنها اجازهی قدرتنمایی و حضور نمیدهد را میتوان تصور کرد. آیا موسوی پس از به قدرت رسیدن همینگونه از باز بودن عرصه برای تاختن به رقبا و مخالفانش استفاده خواهد کرد؟ صرف بودن با همپیمانان کافی است تا از شرایط به سودخود استفاده کنیم؟ این یک مناظره نبود، تسویه حساب بود. باز هم تاکید میکنم دلیل و انگیزهی موسوی را میفهمم اما از یک سیاستمدار انتظار دارم که دستکم معنای مناظرهی تلویزیونی را بداند. ایشان با علم به قوانینِ این مناظره پا به عرصه گذاشته است و اکنون به نفع خود همان قوانین را میشکند، اگر بحث مخالفت با قانونشکنی است پس کاندیدای ریاستجمهوری ما باید اولین فرد باشد که به قوانین احترام میگذارد حتا اکر به ضررش باشند. اینگونه دستبه یکیکردن و از فرصت استفاده کردن بر علیه احمدینژاد آخرین چیزی بود که من میتوانستم از یک کاندیدا با داعیه روشنفکری و متفاوت بودن توقعش را داشته باشم.
آقای موسوی وقتی صحبت از دفاع از دوران نخستوزیریشان میکنند متاسفانه سریع آنرا در هالهی محافظی مانند امام و خون شهدا میپوشانند. این گونه دفاع کردن برای من فرق چندانی با روش احمدینژاد که خود را آویزان امامزمان و رهبری میکند ندارد. گمان نمیکنم صرف دم زدن از امام و چسبیدن به آن مشروعیتی برای کسی بیاورد و یا دلیلی برای بهتر بودن کسی باشد. در همین مورد ساده ایکاش ایشان بیشتر به توضیحاتشان میافزودند و بر سر آنچه که کرده بودند میایستادند نه اینکه با انتسابِ همهچیز به امام و خون شهدا به شکلی دیگر همان بازی اتهامزدن احمدینژاد را در بیاورند: احمدینژاد مخالفانش را به همدستی با امریکا و اسرائیل متهم میکند، موسوی با اینکار زیر سوال بردن خود و دولتش را به مثابه زیر سوال بردن امام و شهدا و انقلاب قلمداد میکند. البته طرفداران دو آتیشه این نکته را فراموش نکنند که همین آقای موسوی نکات مثبت آن دوران را به عنوان افتخارات دولتش نام میبرد بدون منتسب کردنشان به جایی.
موسوی تاکید میکند همان آدم بیست سال پیش است و این اصلا خوب نیست، اتفاقن خیلی هم بد است. تاکید میکند بر انقلابی بودن خودش و بالطبع این لفظ انقلابی ناخودآگاه نقطهی مقابلش یعنی ضدانقلابی را در ذهن میآورد که اتفاقن این هم تفکر رایج همان دوران بیست سال پیش است به عنوان ملاک سنجش آدمها، زمانی که بسیاری به همین چوبِ ضدانقلابی بودن و یا به قول آقای کروبی کمونیست بودن تا پای چوبهی دار رفتند... . و موسوی این حرفها را وقتی میزند که عصبانی شده و از کوره دررفته است و من به یاد میآورم آن جمله را که:تا وقتی از کوره درنرفتهایم، نمیفهمیم چه اندازه ناخالصی در وجود ما نهفته است.
و نکتهی آخر اینکه چه شده که یکمرتبه همه دلسوز هنرمندان و روشنفکران ما شدهاند؟ قبل از دولت احمدینژاد این قشر کم از دست دولتهای دیگرکشیدند؟ سنتوری اولین فیلم ایرانی بود که توقیف شد؟ کتاب توقیفی دیگر نداشتهایم؟ موسیقی ما مشکل نداشت؟ واقعن بحث دلسوزی برای هنرمندان است و یا اینکه تنها استفاده تبلیغاتی/انتخاباتی است؟ وقتی کروبی هم به این ریسمان میآویزد دیگر باید به آن شک کنم... .
قصد از نوشتن این چند خط به هیچوجه نه طرفداری از کسی است و نه تاختن به دیگری. به عنوان کسی که دورادور این بازیها را تماشا میکند و کاملن بیطرف به داستان مینگرد چند نکتهی کوچک بهنظرم آمد، چند سوال ساده که دوست داشتم با دیگران در میان بگذارم. بخصوص دوستانی که احساس میکنم اینروزها آنچنان دچار تب انتخابات شدهاند که برخی چیزها را دیگر نمیبینند. شاید هم من اشتباه میکنم و دست کم این دوخط دلیلی میشود تا هرکس که واقعن دلسوز است به روشن کردن دیگران، دو خطی بنویسد و من و امثال من را از اشتباه دربیاورد. همین
نویسنده : مجتبا یوسفیپور ; ساعت ٦:٢٧ ق.ظ روز دوشنبه ۱۳۸۸/۳/۱۸
تگ های این مطلب :روزانه
پيام هاي ديگران (
document.write(get_cc(3002732))
0) +مطلب را به بالاترین بفرستید: مطلب را به دنباله بفرستید:
آی یارم بیا...
گفتگو/مستند نیمساعتهی بیبیسی با و دربارهی اعضای گروه کیوسک.
ارزش دیدن دارد. من که اینروزها ورد زبانم شده است:
آی یارم بیا، دلدارم بیا
دل میل تو داره سزاوارم بیا...
یک بیتش را هم خودمان بر حسب حال تغییر دادهایم به این شکل که:
دلبر جانمه، ماه تابانمهبی رنگ رخش زندگی زندانمه...
آرش سبحانی دوست داشت میتواند در اجرای جدید تغییرش دهد!!!
نویسنده : مجتبا یوسفیپور ; ساعت ٥:۱٢ ق.ظ روز یکشنبه ۱۳۸۸/۳/۱٧
تگ های این مطلب :موسیقی و تگ های این مطلب :لینک
پيام هاي ديگران (
document.write(get_cc(2998899))
0) +مطلب را به بالاترین بفرستید: مطلب را به دنباله بفرستید:
دیگران شلوارشان دو تا میشود، من دمپاییهایم!
نویسنده : مجتبا یوسفیپور ; ساعت ۸:۳٦ ب.ظ روز پنجشنبه ۱۳۸۸/۳/۱٤
تگ های این مطلب :روزانه
پيام هاي ديگران (
document.write(get_cc(2991500))
0) +مطلب را به بالاترین بفرستید: مطلب را به دنباله بفرستید:
نوستراداموس!
مینویسی بدون آنکه بدانی آینده را مینویسی.ترسیم میکنی لحظهای را که رخ میدهد، اتفاقی که خودش میافتد و تو تنها به تماشایش مینشینی. به تماشای لحظهای که هنگام نوشتن شاید رخ دادنش را بسیار کودکانه و یا دور از ذهن میدانستی، اما رخ میدهد. دیر یا زود اتفاق میافتد.
باید با دقت بیشتری بنویسم. آینده را قشنگتر، هر چند دور از ذهن اما زیباتر: شاید روزی رخ داد و اتفاق افتاد، بگذار زیبا باشد، درست مثل همین یکی... .
نویسنده : مجتبا یوسفیپور ; ساعت ٧:۳٩ ق.ظ روز شنبه ۱۳۸۸/۳/٩
تگ های این مطلب :روزانه و تگ های این مطلب :یادمانهای روزانه
پيام هاي ديگران (
document.write(get_cc(2970072))
0) +مطلب را به بالاترین بفرستید: مطلب را به دنباله بفرستید:
دیدنیها
این ویدئوها را همین الان پیدا کردم و دروغ نگویم از یافتنشان خیلی ذوقزدهام. اولینباری است که اینها را میبینم و خیلی دوستداشتنی هستند. جالب اینجاست که انگار تعدادیشان از تلویزیون ضبط شدهاند و این باورنکردنی است، دست کم برای من. ببینید:
١. اگر شما هم مثل من تا حالا فقط عکسهای بزرگشاعر دوران ما، زندهیاد مهدی اخوان ثالث را دیدهبودید و تنها صدایش را از طریق کاست قاصدکش شنیده بودید و همواره سعی کرده بودید که این صدا و تصویر را با یکدیگر در ذهن درآمیخته تا به تصویری از او برسید، باید با دیدن این قطعه فیلم کوتاه شعرخوانی او ذوقزده شوید و البته متعجب وقتی آرم شبکه یک را بالای تصویر ببینید: واقعآ تصویر و شعرخوانی اخوان از شبکه یک پخش شده است؟شعر خوانی شهریار و مهدی اخوان ثالث
٢. دیدن تصویر و صدای دیگر بزرگمرد تاریخ ایران دکتر محمد مصدق دیگر دیدنی این مجموعه است:
سخنان دکتر محمد مصدق در سال 1952
3. اگر علاقمند جدی سینما باشید حتما در مطالعاتتان با نام فیلم خشت و آینه ساخته ی ابراهیم گلستان برخورد کرده اید. در هر کتاب مرجع سینمای ایران به نام این فیلم اشاره شده است اما متاسفانه من تا امروز شانس دیدن آنرا نداشته ام. حالا دیدن حدود بیست دقیقه از این فیلم ولو با کیفیت پایین بازهم مغتنم است، به قول اصفهانی ها: کاچی بعض هیچی!بخشی از فیلم خشت و آینه ساخته ی ابراهیم گلستان
4.همین چندروز پیش بود که با عزیزی درباره ی سهراب شهید ثالث حرف می زدیم. شاهد از غیب رسید اکنون!مستندی درباره ی سهراب شهیدثالث
5.و این آخری شعرخوانی قیصر امین پور در نشست هفتگی شهر کتاب. این تکه برای عزیزی است که می دانم شعرهای قیصر را دوست دارد، باشد که خوشش آید.
شعرخوانی قیصر امین پور
دست کم برای یک ساعتی وقتتان با تماشای اینها پر است، اگر چیز دندان گیر دیگری یافتم خبرتان میکنم!همین.
نویسنده : مجتبا یوسفیپور ; ساعت ٤:٤٥ ق.ظ روز چهارشنبه ۱۳۸۸/۳/٦
تگ های این مطلب :لینک
پيام هاي ديگران (
document.write(get_cc(2959952))
0) +مطلب را به بالاترین بفرستید: مطلب را به دنباله بفرستید:
فعلا برای اینکه زیاد کمکار به نظر نیاییم این ترجمه از مصاحبهی ران هاوارد در شماره جدید ماهنامه آدمبرفیها را بخوانید، به زودی باز میگردم!
گفتگو با ران هاوارد به مناسبت اکران فیلم جدیدش: فرشتگان و شیاطین
نویسنده : مجتبا یوسفیپور ; ساعت ۳:۱٤ ب.ظ روز سهشنبه ۱۳۸۸/۳/٥
تگ های این مطلب :لینک و تگ های این مطلب :ترجمه
پيام هاي ديگران (
document.write(get_cc(2957666))
0) +مطلب را به بالاترین بفرستید: مطلب را به دنباله بفرستید:
دلتنگیهای شبانه
میدانم باور نمیکنی و میخندی اماخانه بوی تو را گرفته است بانوعطر تو پیچیده در پیراهنمرد نگاهت مانده بر پنجرهی کوچک برای همین دلتنگم جای تو خالی است... .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر