گاه‌ نوشتهای مجتبا یوسفی پور

دوشنبه، مهر ۰۹، ۱۳۸۶

تلفظ صحيح!
بهای بودن را باید پرداخت٬ هرچند گران٬ هر چند به دروغ... افسوس!
در جشنواره‌ی تیاتر منطقه‌ای اراک بودیم و داوود رشیدی یکی از داوران. پوستر نمایش‌مان را بردم و دادم دستش و بالطبع اشاره کردم که: این هم پوستر نمایش.نگاهی انداخت و فرمود: پُستر نه پوستر!
این مصاحبه‌شان را خواندم٬ آنجا که می‌فرمایند:« شک ندارم که برگزار کنندگان این جشنواره‌ ملی بحث کیفی آن را نیز در نظر گرفته‌اند... .»
می‌گویم: جشنواره مذهبی نه ملی!
ای کاش تفاوت این دو را یاد می‌گرفتی استاد!

۱ نظر:

ناشناس گفت...

مجتبای گل

تلافی مدتی که خواننده ی نوشته هايت نبودم را درآوردم و حظی بردم. از کداميک بگويم که هر کدام برايم بحث جالبی بود و با بيشتر پستهايت موافق و هم رايم. چه خوب که کپی از پستهايت را در بلاگ اسپات گذاشته ای و اينگونه از شر فيلترينگ هم رهيده ای!!!ا

پستها زيادند و خلاصه بگويمت آنها که در ذهنم مانده بحث پيرامون کتاب و کتابخوانی و حکايت استخاره و دوستت و قصه ی جواد خان بيژنی و تحليل خواندنی صياد و خرسندی و سابقه ی فرهنگی چندساله و... خلاصه هرکدام را که ميخواندم انگار خودم آنها را نوشته ام
دست مريزاد

از يک جنوبی چون شما حتمن اينگونه انتظار ميرود. باعث افتخار منست که دوست و همراهی چون شما دارم. سعی خواهم کرد ساز سرخ را از اين به بعد به بعضی از مطالبت لينک بدهم برای دوستانی که به وبلاگم سر ميزنند و بی سلامی و درودی ميروند!! به گمانم مطالبت براشان جالب و خواندنی خواهد آمد

شادزی

درباره من

عکس من
who am I... a question I hate to answer. an Iranian. before coming to England: a writer, director and actor, specially in theatre... working with my amazing group or company( siah company, in translate it word by word it means black!) who were my best friends too... but now... a student and...and what else?the problem is that, at the moment I don"t know who am I myself, what I am doing, just in run! in scape to somwhere where I don"t know where is it exactly! that"s it.