جشنوارهی فیلم لیدز فرصتی شد تا پرسپولیس را ببینم٬ به گمانم بهترین فیلم جشنواره بود. اما هنوز فرصتی دست نداده تا بتوانم چند خطی دربارهاش بنویسم. اکنون که نگاه میکنم میبینم بiای بهتر نوشتن دربارهی فیلم نیاز به دوباره دیدنش دارم.
آنچه انگیزهی نوشتن این چند خط شد مصاحبهای با مرجانه ساتراپی بود که لینکش را در پایان همین یادداشت میبینید.
گفتم که از دیدن فیلمهای ایرانی میترسم. از اینکه همه توی سر خود میزنند و چنان چهرهی کریه و ترحم برانگیزی از ایران و مردمانش به نمایش میگذارند که برای مخاطب نا آشنا هیچ نشانهای برای تمیز دادن میان ایران با کشورهای فقیر آفریقایی یا حتا همسایگان صد پله عقبماندهترش چون پاکستان باقی نمیماند.اما میتوانم ادعا کنم که پرسولیس اینگونه نبود. و برای همین هم به مذاق بسیاری خوش نیامد.
پرسپولیس از واقعیاتی سخن میگوید که من نوعی سالهاست منتظرم کسی برای جهان بگویدشان. از آنچه بر ایران رفته است. از شاه تا حکومت اسلامی. و همه از دیگاه یک نفر که گذشتهاش را مرور میکند و بالطبع بسیاری قضایا از دیدگاه بچگی او روایت میشوند.قهرمان داستان٬ مرجانه٬ بسیار تاثیر گرفته از عمو یا داییاش(مطمئن نیستم٬ برای آنکه فیلم را با زیرنویس انگلیسی دیدم!) انوش است که همچون نامش نامیرا با قهرمان ما مانده است. او که گرایشات چپی داشته در دوران شاه به زندان میافتد و در اوایل انقلاب آزاد میشود و بعد دوباره به زندان میافتد و در گیر و دار اعدامهای سیاسی دههی شصت ایران(موضوعی که هیچکدام از علمداران سینمای سیاسی ایران هرگز جرات نزدیک شدن به آن را هم نداشتهاند) اعدام میشود. اما شب قبل از اعدام اجاره دارد با یک نفر دیدار داشته باشد و او مرجانه را انتخاب میکند و از او میخواهد که این پیام را به همه برساند. کاری که مرجانه با فیلمش میکند.نه حکومت اسلمی فیلم را دوست دارد و نه شاهدوستان. برای آنکه حقیقت تلخ است. جایی مرجانه در کلاس درس بر علیه معلمش میشورد٬ وقتی معلم از برتری نظام جدید بر دورهی شاه میگوید و مرجانه پاسخ میدهد: در دورهی شاه تنها عموی من را زندانی کردند٬ اما شما اعدامش کردید!و یا به نقل از خانوادهاش اشاره به داستان رضا خان و بر سر کار آمدنش با حمایت انگلیس میکند و بعد با اشاره به انقلاب به ناکارآمدی شاه و برخوردهایش با مخالفین میپردازد.قصد پرداختن به فیلم را ندارم٬(متاسفانه وقتش را ندارم) این توضیح کوتاه را دادم تا در برخورد با این گفتگو زیاد متعجب نشوید. به گمانم گفتگو کننده کمی گرایشات شاه دوستانه دارد. وقتی از آغاز خشت اول گفتگویش را بر مشکل داشتن مرجانه با انگلستان برای سیاستهایش در ایران میگذارد و بعد به نگاه او در پرداخت شاه خرده میگیرد و ادعا میکند واقعبینانه نیست. و مرجانه در همه حال تاکید میکند که این نگاه شخصی من است٬ و من یک هنرمندم نه سیاستمدار و من نمیتوانم مطابق میل شما فیلم بسازم و این برخورد شما غیر دمکرات است که اجازه نمیدهید مطلبی خلاف آنچه شما فکر میکنید گفته شود. و یا صریحآ میگوید من اینگونه میبینم٬ اگر نگاه شما فرق دارد بروید و آنرا بسازید!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر