گاه‌ نوشتهای مجتبا یوسفی پور

دوشنبه، مرداد ۰۱، ۱۳۸۶

بعد از مدتها٬ یعنی چیزی حدود چهار یا پنج سال امروز دوباره روی صحنه رفتم. برای نمایش دو نوشته‌ی جیم کارترایت و به کارگردانی ریچارد سیمپسون.دروغ نگویم کار یک کار کلاسی است که باید در طول دوره انجام می‌دادیم٬ با تمام بچه‌های کلاس٬ حدود دو ماه وقت برای تمرین داشتیم آن هم برای کاری با بالای ده بازیگر. البته متن اصلی برای اجرا توسط دو بازیگر(یک زن و یک مرد) نوشته شده است که تمام کار را به شکل بازی در بازی اجرا می‌کنند ولی ما نقشها را تفکیک کردیم و بالطبع میان بازیگران تقسیم.این میان جالب‌ترین بخشش برای من یکی به روی صحنه رفتن بعد از مدتهای دراز و برخورد با تماشاگر ان هم از نوع انگلیسی اش بود. دیگری اینکه اولین اجرای من به زبان انگلیسی است که خودش نگرانی آدم را از اجرا دوبرابر می‌کند و مهم‌ترین بخش داستان نقشی بود که باید بازی می‌کردم: من لاغر مردنی باید نقش یک آدم چاق( چیزی بیشتر از حد معمول!) را بازی می‌کردم و راستش تجربه‌ی کمی برای من نبود. دست کمش اینکه باید همه‌چیز را از راه رفتن گرفته تا حالت‌های چهره مو‌به‌مو برایش طراحی می‌کردم. تمام داستان در یک بار در شمال انگلیس می‌گذرد و همه‌ی آدمهایی که در کار وارد و خارج می‌شوند به نوعی مشتریان این بار هستند. زمان محدودی برای هر بازیگر وجود دارد تا بتواند یک شخصیت را شکل ببخشد و اجرا کند و به تماشاگر بقولاند. و جالب‌ترین بخش کار اینکه صحنه‌ی ما(یک صحنه‌ی دونفره میان یک زن و شوهر است) یکی از بخشهای کمیک کار است و در آوردنش کمی مشکل‌تر.اجرای اول و یا آزمایشی‌مان ساعت دو امروز به وقت انگلیس بود و راستش بیشتر از آنکه انتظارش را داشتیم مورد توجه قرار گرفت. به نوعی که گاه باید در میان دیالوگها مکثهایی قرار می‌دادیم تا خنده‌ی تماشاگران تمام شود و دیالوگ در میان خنده‌ها گم نشود و بالطبع قبل از اجرا فکر این را نمی‌کردیم٬ بخصوص برای جاهایی که انتظارش را اصلآ نداشتیم.اجرای اصلی مان ساعت هفت است٬ چیزی حدود یک ساعت و نیم دیگر و این فاصله وقتی برای استراحت٬ تجدید قوا و آرام کردن ذهن برای اجرای دوم است که من از ان برای نوشتن این یادداشت استفاده می‌کنم.قصد دارم در اولین فرصت(احتمالآ تابستان) متن را ترجمه کنم و در همین‌جا قرارش دهم. کار بدی نیست و برای آشنا شدن با نمایشنامه‌نویسی و فضای تیاتری انگلیس در سه دهه‌ی گذشته نمونه‌ی بدی نیست٬ و این چیزی است که من خودم به آن بسیار نیاز داشتم.شاید از اجراهای بعدی هم گزارشی نوشتم٬ نمی‌دانم... تا بعد. در لینکهای زیر می‌توانید اطلاعات بیشتری راجع به نمایشنامه‌ی دو و اجراهای دیگرش توسط گروههای حرفه‌ای در سالهای گذشته بیابید:
اجرای سال ۲۰۰۶
اجرای سال ۲۰۰۱
درباره‌ی جیم کارترایت

هیچ نظری موجود نیست:

درباره من

عکس من
who am I... a question I hate to answer. an Iranian. before coming to England: a writer, director and actor, specially in theatre... working with my amazing group or company( siah company, in translate it word by word it means black!) who were my best friends too... but now... a student and...and what else?the problem is that, at the moment I don"t know who am I myself, what I am doing, just in run! in scape to somwhere where I don"t know where is it exactly! that"s it.

بايگانی وبلاگ