گاه‌ نوشتهای مجتبا یوسفی پور

دوشنبه، مرداد ۰۱، ۱۳۸۶

هنگام که می بينی کوير را تنها قطره‌ای خرد بسنده است به بشارت آمدن بهاران...ديگر در برابر بی منت بخشايش باران آسمان را چه شکرانه می‌توان آورد؟
***
گاه سکوت ٬ همان کلامی است که به دنبالش می‌گرديم تا بدان احساسمان را به يکديگر انتقال دهيم... .
***
اگر که مهربانی ميان انسانها تنها ثمره‌‌ی خويشاوندی بين ايشان است٬ سوگند که من و تو نوادگان آدم و
حواييم... .

هیچ نظری موجود نیست:

درباره من

عکس من
who am I... a question I hate to answer. an Iranian. before coming to England: a writer, director and actor, specially in theatre... working with my amazing group or company( siah company, in translate it word by word it means black!) who were my best friends too... but now... a student and...and what else?the problem is that, at the moment I don"t know who am I myself, what I am doing, just in run! in scape to somwhere where I don"t know where is it exactly! that"s it.

بايگانی وبلاگ