گاه‌ نوشتهای مجتبا یوسفی پور

سه‌شنبه، مرداد ۰۲، ۱۳۸۶

۱۵ ملوان خپل و يک رئيس جمهور تقريبآ زبل!

توضیح: ده روز است که می‌خواهم این چند خط را بنویسم و نشده تا امروز٬ سفرنامه و باقی بماند که این یکی واجب‌تر است!
جریان دستگیری ملوانان بریتانیایی که دیگر نیازی به دوباره گویی ندارد٬ اما چیزهایی در آن است که آنچنان که باید یا دیده نمی‌شوند و یا کسی حال و حوصله‌ی بیانشان را ندارد.اول همان ماجرا و بعد تبلیغات بزرگ رسانه‌ها بر سر آن. اگر همه‌ی داستان و بازیهای پشت آن را نادیده بگیریم این ماجرا دست کم برای ایران نقطه‌ای در جهت محک زدن حریفانش بود. به عبارت بهتر به شکل ناچیزی نشان داد که هیاهوهای غرب - که ترس برای بعضی و امید برای بعضی دیگر از حمله‌ی آمریکا و انگلیس به ایران در دل کاشته- آنقدرها هم که به نظر می‌آید جدی نیست. به زبان قدیمی‌های حکایت ان سگی است که پارس می‌کند٬ اما نمی‌گیرد!نکته‌ی دوم از جانب ایران بود و نشان دادن اینکه آماده‌ی مقابله با هرگونه تعرضی هست و از عواقبش هم نمی‌ترسد. اینرا به نوعی حریفان نیز دریافته‌اند یا حداقل اینگونه به نظر می‌آید.اما در ماجرای جنجال سازی رسانه‌ها(بیشتر غربی‌اش) و بزرگ کردن ماجرا عده‌ای متاسفانه مثل همیشه با حماقتهای عصر حجری‌شان به نفت ریختن به انبار آتش ادامه ‌دادند و چنان شد که یک‌شبه تمام صفحات روزنامه‌ها و صفجه‌ی تلویزیونها پر شد از چهره‌های طالبانی‌نمایی -که در غرب نماد اسلام افراطی به شمار می‌آیند- با پلاکاردهایی در دست که تقاضای اعدام ملوانان بازداشت شده را داشتند٬ و یا از کامیونی که برنامه‌ریزی شده سنگ و پاره‌آجر به دستشان می‌داد چون نقل و نبات نذری سنگ پاره برمی‌داشتند تا به شیشه‌ها بکوبند و خراب کنند. و این تصاویر بهترین سوژه برای رسانه‌های غربی شد تا بتوانند تنورشان را گرمتر کنند و ایران را در ماجرا مقصر جلوه دهند٬ و البته کاری کنند که بعضی‌ها در دل بگویند باز به دوره‌ی خشایاری که در فیلم سیصد نشان داده شده٬ گویا آن زمان متمدن‌تر بودند! و البته این چهره‌ی همه‌ی ایرانیان نیست. ما همه اینقدر احمق نیستیم! اما متاسفانه گاه جمعیتی بزرگ باید پاسوز قشری کوچک شود.و اما بازی ادامه داشت تا شبکه‌ی چهار تلویزیون انگلیس یک مصاحبه‌ی مستقیم تلویزیونی با لاریجانی انجام داد و لاریجانی هم در یک اقدام حساب شده خیلی راحت سر اسلحه را توسط رسانه‌های غربی به سمت خودشان بر گرداند و در یک گفتگوی تلویزیونی عالی و با خونسردی تمام بدون هیچ جاروجنجالی آنچه کرد که باید. هنوز پرسش لاریجانی از مجری کانال چهر ورد زبان خیلی‌هاست که پرسید:اگر نیروهای ما وارد حریم آبی انگلستان شده بودند شما چه می‌کردید؟ آیا به آنها شکلات می‌دادید؟ یا بازداشتشان می‌کردید؟و بعد هم رئیس جمهور ایران که بیشترین بار تبلیغات منفی بر علیه او در جریان است خبر آزادی ملوانان را داد در یک حرکت غافلگیرانه همه را آچمز کرد. ماجرا عملآ به نام او تمام شد و و چهره‌ای از او ساخته شد که به کل با تمام تبلیغاتی که پیش از آن بر علیه او در جریان بود تفاوت داشت.اما این میان متاسفانه دو بخش بیراه رفتند٬ به گمان من.یکی همان دسته‌ی تندروی داخلی و آن اقدامات و حمله به سفارت و کارهایی از این دست بود که همین تصاویر با تصاویر تسخیر سفارت آمریکا در اوایل انقلاب ادغام شد و با یاد آوری آن حادثه٬ رسانه‌ها سعی کردند تا آنجا که می‌شود اذهان را بر علیه ایران بشورانند.دسته‌ی دوم ایرانیان و بخصوص مخالفان رژیم بودند که تنها به صرف مخالفت با رژيم چشم بر روی همه‌چیز بستند و دل به جناح مخالف سپردند.این میان چه مخالف رژيم باشیم و چه موافق٬ به عنوان یک ایرانی نمی‌توانیم در برابر ورود غیر مجاز نیروهای بیگانه به ایران ساکت بنشینیم. اگر این نیروها به راستی وارد حریم مرزی ایران شده‌اند٬ پس به آنچه که دیده‌اند شایسته‌ بوده‌اند و شاید بتوان از دولت بازخواست کرد که چرا حتا در قبال چنین مسئله‌ای به سادگی کوتاه آمده است؟ و یا دست‌آوردش از این کوتاه آمدن و گذشت چه بوده؟ هر چند در کل من بالشخصه با پایان داستان موافق هستم.اما بازی همینجا تمام نشد٬ درست فردای آزادی ملوانان -که متاسفانه نه تنها رسانه‌های خارجی که حتا در بعضی رسانه‌های فارسی زبان به عنوان گروگانها نام‌برده می‌شدند به قصد یادآوری همان داستان سفارت امریکا- یک بمب در عراق منفجر می‌شود و چهار انگلیسی می‌میرند و دولت انگستان ایران را متهم به دست داشتن در این ماجرا می‌کند. روزنامه‌های تیتر می‌زنند که: این است هدیه‌ی واقعی ایرانیان به انگلستان! و در زیر عکس احمدی‌نژاد می‌نویسند: خون انگلیسی‌ها بر دستان این مرد!پایان داستان ملوانان پیروزی تمام و کمالی برای ایران بود. چنان که بعد از ماجرا تمام سردمداران دولت انگلیس که پیشتر با تمام توان های و هوی می‌کردند ساکت شدند و از هرگونه ابراز نظری سر باز زدند. نمی‌توان پذیرفت دولت ایران اینقدر احمقانه عمل کند که ان پیروزی را به سادگی از دست بدهد٬ به عبارت بهتر بیشتر اینگونه به نظر می‌آید که این ماجرا آخرین تلاشهای دولت انگلیس در جهت برگرداندن افکار عمومی و لاپوشانی اشتباهاتشان در ماجرا بود.بعد از آن هم بازگشت ملوانان و مصاحبه‌ی مطبوعاتی آنان و زدن به زیر همه چیز٬ البته بعد از بیست و چهار ساعت حضور در انگلیس و دور بودن از همه و گرفتن دستورات لازم از مقامات بالاتر!در این مصحبه ملوانان اظهار می‌دارند که آنان وارد حریم ایران نشده بودند ودر آبهای عراق بازداشت شده بودند. اولین سوالی که به ذهن من یکی می‌رسد این است که با این حساب٬ اگر ایشان در آبهای عراق بوده‌اند پس این نیروهای ایرانی هستند که در هنگام بازداشت انها وارد حریم آبی عراق شده‌اند٬ پس چرا هیچ عکس‌العملی مبنی بر اعتراض دولت عراق نسبت به ورود غیرمجار نیروهای ایرانی به حریم آبی‌اش صورت نگرفته است؟ دولت عراق که بلافاصله رسمآ و به شدت خواستار آزادی ملوانان شده بود؟ حال چرا سکوت کرده است؟ در ثانی اگر اینگونه است٬ لاریجانی در مصاحبه‌ی تلویزیونی‌اش خیلی راحت گفت که دستگاههای رادار ما و شما هر دو هستند٬ اگر ما دروغ می‌گوییم دستگاهها که دروغ نمی‌گویند٬ بیاییم و ببینیم حق با چه کسی‌است. ساده‌اش اینکه دولت ایران نشان داد که تا اینجا پای اثبات ادعایش هست و کار را به روزنامه و نظرات نادقیق دیگران ارجاع نمی‌دهد٬ دولت انگلیس چرا این کار را نمی‌کند؟ ایشان که مثلمآ دستگاههای رادار پیشرفته‌تری دارند. و یا داستان آن ملوان زن که ادعا کرده می‌ترسیده که به او تجاوز کنند٬ هر چه باشیم آیا به راستی چنین ادعایی پذیرفتنی‌ است؟اما بهترین بخش ماجرا که من دوستش دارم عکس‌العمل مردم نسبت به داستان بود. یکی از چیزهایی که در این مدت سعی کردم جسته . گریخته در روزنامه‌ها دنبال کنم خواندن نامه‌های مردم به روزنامه‌ها و ابراز نظرشان در این‌باره بود. بالطبع اینجا هم دیدگاههای افراطی مانند همانها که در ایران خودمان داریم وجود دارند٬ کسانی که پیشنهاد حمله به ایران را می‌دادند و چیزهایی از این دست٬ اما بهترین یادداشتها را در دو روز مختلف در روزنامه‌ی رایگان مترو خواندم٬ در اولی یکی از خوانندگان با اشاره به داستان و انتشار عکسها بخصوص عکسی که در ان ملوانان دور هم نشسته‌اند و چایی می‌خورند و شطرنج بازی می‌کنند٬ انها را با عکسهای منتشر شده اززندانهای انگلیس و آمریکا و برخورد آنان با اسیران مقایسه کرده بود و می‌پرسید کدام راست می‌گوید؟آخرین مطلب هم در همین روزنامه‌ی دیروز بود که خواننده‌ای اقدام احدی‌نژاد در آزادی گروگانهای را خط بطلانی بر تبلیغات منفی بر علیه ایران دانسته بود و با به کار بردن دقیق این اصطلاح گفته بود که: این ماجرا نشان داد که ایرانیان آن بربرهایی نیستند که غرب سعی در نشان دادنشان دارد!اگر این داستان ادامه پیدا کرد٬ ما هم این گفتار را ادامه می‌دهیم٬ اگر نه٬ همین مختصر بس.

هیچ نظری موجود نیست:

درباره من

عکس من
who am I... a question I hate to answer. an Iranian. before coming to England: a writer, director and actor, specially in theatre... working with my amazing group or company( siah company, in translate it word by word it means black!) who were my best friends too... but now... a student and...and what else?the problem is that, at the moment I don"t know who am I myself, what I am doing, just in run! in scape to somwhere where I don"t know where is it exactly! that"s it.

بايگانی وبلاگ