نمیدانم تا کنون از اکبر سردوزامی چیزی خواندهاید یا نه؟ لینک وبسایتش همین بغل در بخش داستانیها قرار دارد(آخر او داستاننویس است در اصل!).سردوزامی از آنهایی است که در نوشتههایش از واژگان ممنوعه یعنی همینها که معمولن با نوشتن دو یا سه نقطه سانسورشان میکنیم زیاد استفاده میکند٬ و البته به عمد. اینکه بعضی وقتها زیاد از حد است( به اعتقاد من) چیز دیگری است. به هر حال٬ من یکی گهگاه سری به کشکولش( یعنی همان وبسایتش) میزنم. اگر رفتید خودتان میبینید که از شیر مرغ در آن یافت میشود تا جون آدمیزاد٬ از عکسهای لختو پتی تا تصاویر و شاهکارهای هنری.همهاش به کنار این یک مطلبش را من خیلی خوشم آمد٬ این داستان پناهندگیاش را. فقط بگویم برای بالای هجده سال است٬ و البته دوستان بسیار مبادی آداب نیز نخوانند بهتر است. همهی مطلب به کنار آن گفتگوی نهایی سردوزامی و گلشیری٬ آنجا که گلشیری به او میگوید اکبر برو و دل سیری از عزا در آور.... یکی از باحالترین بداهه جوابدادنها است که اگر گفتگو به راستی به همین شکل بوده باشد٬ جنبهی دیگری از شخصیت گلشیری را نشان میدهد. خودتان بخوانید:
گوشهای از روایت فرار اکبر ما
گوشهای از روایت فرار اکبر ما
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر