گاه‌ نوشتهای مجتبا یوسفی پور

سه‌شنبه، مرداد ۰۲، ۱۳۸۶

خودکشی يک کارگر... به همين سادگی!
اگر توانستید و گریه در میانه‌ی کار امانتان نبرید٬ این گزارش را تا آخر بخوانید. تلخ است٬ تلخ٬ تلخ.آدم دلش می‌خواهد بی‌پروا قلمش را براند و بگوید هرچه ناسزاست(که سزایشان است) به سازندگان این فجایع٬ از آن بالای بالایش٬ تا آن پایین پایین.کار دیگری از دست کسی بر می‌آید؟

هیچ نظری موجود نیست:

درباره من

عکس من
who am I... a question I hate to answer. an Iranian. before coming to England: a writer, director and actor, specially in theatre... working with my amazing group or company( siah company, in translate it word by word it means black!) who were my best friends too... but now... a student and...and what else?the problem is that, at the moment I don"t know who am I myself, what I am doing, just in run! in scape to somwhere where I don"t know where is it exactly! that"s it.

بايگانی وبلاگ