ديکتاتورهای پنهان
بحث عکسهای برهنهی آقای تونیک حسابی جنجالی شده است. داستان همچنان در سایت رادیو زمانه دنبال میشود و و کماکان این و آن نظر میدهند.نکتهی اولش اینکه گویا همچنان ما خیلی از دنیا جدا افتادهایم. موضوع این عکسها متعلق به امروز و دیروز نسیت و این آقا سالهاست که این کار را میکند. تازه به گوش عدهای رسیدهاست گویا!اینها به کنار٬ دوباره در این مورد مینویسم برای روشن شدن بعضی از دوستان٬ منظورم حکم دادن نیست٬ منظور باز کردن نظر خودم در این مورد است.عزیزی در یادداشت قبلی زحمت کشیده است و پیغامی کذاشته که تمام و کمال میتوانید بخوانید.یه نفر:آیا شما حاضرید که خواهر،مادر و یا احیانا ً همسرتان را جلوی دوربین آقای اسپنسر تونیک بفرستید؟ قبل از هر چیز لازم است که از این دوست برای وقت گذاشتن به نوشتن و بیان نظرش تشکر کنم. خیلی از ما این کار را نمیکنیم٬ هر چند باید بکنیم! ای کاش اگر اینگونه پایبند عقیدهشان هستند نامشان را نیز مینوشتند. نام و نشان من همه اینجاست٬ پای آنچه که میگویم. متاسفانه یکی از عادات ماست گویا که حاظر نیستیم مسئولیت انچه را میگوییم گردن بگیریم.اما پاسخ این دوست عزیز:دوست من٬ اگر مرا دشمن نمیدانی...مشکل من عکسهای آقای تونیک نیست. مشکل حتا وجود یا عدم وجود چنین چیزی نیست. مشکل من دیدگاه شماست. ذهن بسته نگر و واپسماندهای است که همچنان خود را قطب جهان ميداند و شایسته به صدور حکم. دیکتاتور نهفتهای که تمامی دیکتاتورهای بزرگ از آبشخور آن سیراب میشوند٬ و دریغ که این دیکتاتور بیشتر مواقع با چهرهای مظلوم٬ در قالب انسانی ترحمبرانگیز خود را مینمایاند. مشابه این سخن در همان صفحهی نظرات رادیو زمانه هم مطرح شده بود. شاید توسط خود شما٬ شاید هم یکی دیگر چون شما. با همین واژگان و با همین استدلال میان تهی و نابخردانه. دوست عزیز من٬ مشکل اینجاست که شما هنوز این را درنیافتهاید و یا نمیخواهید دریابید که مادر٬ خواهر٬ همسر و برادر و پدر و هر کس و کاردیگر من در وهلهی اول٬ پیش از آنکه نسبتی با من داشته باشند یک انسان مستقل٬ دارای مغزی مستقل٬ دارای قوهی تعقل و تفکر است. میبینند٬ میخوانند٬ میشنوند٬ میفهمند و تحلیل میکنند. حال من چه حقی دارم که بخواهم در این مورد برای ایشان نظری بدهم؟ من برای خودم اجازهی تصمیمگیری دارم. در مورد مسئله فکر میکنم. تحلیلش میکنم و شاید هم چون بعضی تنها از روی احساس و بی دانش نظری میدهم و تصمیمی میگیرم.خود من علاقهای به حضور یافتن در مقابل دوربین ایشان و یا هر کس دیگری ندارم. دلایلی هم برای خودم دارم. بالطبع اگر هم کسی از بستگان من و یا دوستان من بخواهد چنین کاری بکند نظرم را خواهم گفت٬ موفق یا مخالف. اما به خود اجازهی محدود کردن ایشان را نمیدهم. این همان کاری است که دیکتاتورها میکنند. حکومتهای خودکامه میکنند. همان چیزی است که من و شاید شما از آن مینالیم. این همان تفکری است که به خود اجازه میدهد در خیابان بریزد و هرکس را مطالق میلش نبود بازخواست و بازداشت کند. به زعم خودش اصلاح کند!میدانم توقع زیادی است که بخواهم اینگونه بیاندیشی. اینگونه اندیشیدن چیزی است که ما در ایرانمان٬ همان کشور گل و بلبل با سابقهی تمدن طولانی و چه و چه نداریم٬ شاید زمانی شمهای از ان را داشتیم٬ اما تا آنجا که من میدانم دیرزمانی است که از دستش دادهایم. و من امیدی به یافنتش در دوران حیاتم ندارم. چرا که شما٬ دیدگاه دگم شما٬ ذهن بستهتان به آسانی تغییر نخواهد کرد. یک قالب یخ هم برای آب شدن نیاز به زمان دارد٬ چه برسد به اذهان سنگ شدهای چون این.از سوی دیگر حتا اگر اینگونه نخواهید بیاندیشید یک گام پس میروم و کوتاه می آیم. شاید(باور دارم که نه٬ اما به فرض محال میپذیریم) شما اجازه داشته باشید برای کس و کارتان تصمیم بگیرید٬ و یا بستگان شما نادانتر از شما هستند و قدرت تفکرشان مشکلی دارد و شما که دانای! فامیل هستید حق تصمیمگیری در مورد ایشان را دارید. شاید اصلآ ایشان این حق را به شما دادهاند٬ در این صورت من اجازه ندارم دربارهی ایشان سخنی بگویم. اما باقی چه؟ آیا دیگران هم این حق را به شما دادهاند؟ هزاران نفر هستند که آزادانه میاندیشند و دوست دارند که این کار را بکنند٬ من و شما سر پیازیم یا ته آن که بخواهیم تصمیم بگیریم؟ بگوییم آری یا نه؟ مگر وارد حریم من و شما شدهاند؟ مگر خواستهاند از به قول شما مادر و خواهر من و شما عکس بگیرند که اینگونه بر آشفتهاید؟ مگر عکسهایشان را به زور آوردهاند و به دیوار اتاق شما آویختهاند؟ به من و شما چه؟ تا وقتی که وارد حریم خصوصی من و شما نشدهاند و به آن تجاوز نکردهاند حقی برای ممنوع کردن کسی نداریم. خیلی هنر داریم نظرمان را مودبانه و با منطق درست(نه چیزی چون این یکی که اکنون مطرح کردهاید) بیان میکنیم. اگر فکر میکنیم جایی کسی بیراه میرود ما به عنوان مصلحان جهان٬ تنها کسانی که بد و خوب را میفهمند٬ وارد عمل شده و راه درستی را که میشناسیم با دلیل و برهان مطرح میکنیم. دلیلی برای زور نیست.عین همین مطالب را هم برای مسئلهی امروز ایران و بگیر و ببندهایی که به اسم مبارزه با بد حجابی در جامعه راه افتاده و عدهای عقدههای چندین و چندسالهشان را دگرباره بیرون میریزند بیان میکنم. حجاب فلان دختر به من و شما چه؟ خیلی پاکید نگاه نکنید. هرچند میدانم نمیتوانید. آیا لازم به یاد آوری است که ما ایرانیان در چشم چرانی و علاقه به تماشای پورنوگرافی چه رتبهای در دنیای اینترنت یافتهایم؟مشابه دیگر این داستان در زمان شاه ودر جریان جشنهای دوهزاروپانصد ساله رخ داد. تا آنجا که من شنیدم گروهی تیاتری(گروتوفسکیبود؟) نمایشی اجرا میکنند و آن نمایش صحنههایی دارد و باز همه مثل شما فریاد بر میآورند که وای بجنبید که فلان و فلان به باد رفت. آخر مگر کسی برایتان دعوتنامه فرستاد که بروید به تماشای چنین کاری. همین عکسها٬ همه میدانند چیست٬ در همهجا پیش از نمایش دادن توضیحی دربارهاش داده شده است. شما پیش از آنکه وارد صفحهی عکسها شوید میدانستید چه چیزی در انتظارتان است٬ هر چند میدانم ارضایتان نکرد و توقعتان بالاتر بود! اما چرا وارد میشوید؟ چرا میبینید؟ در همین غرب هر محصولی که نشانی از اینگونه مسایل(سکس یا خشونت) داشته باشد با برچسبهایی که معنایشان برای همه در جامعه مشخص است معرفی شده و بالطبع وقتی شما فیلمی با برچسب بالای هجده سال میخرید دیگر نباید انتظار دیدن صحنهای مانند سریالهای دوریالی تلویزیون داشته باشید که زن و شوهر با لباس و حجاب کامل به رختخواب بروند و البته در دو تخت مجزا هم بخوابند! حق انتخاب دارید.نظرتان محترم است تا وقتی که نخواهید به کسی تحمیلش کنید.مشکل برهنگی نیست. مشکل حجاب نیست. مشکل بی حجابی نیست. مشکل حکومتهای خودکامه نیستند. مشکل ذهنهای بسته و منجمد شده برای سالیان سال است که در ذات دیکتاتور پرور هستند. آن دیکتاتورهایی که میبینید یکی همانند شماست٬ آن برادر ریشویی که در خیابان به خود اجازهی لگد زدن(جفتکپرانی برازندهتر است) به دختر نامحرم را میدهد همچون شما فکر میکند. شما امکان عملی کردن و نشان دادن عقیدهتان را بیشتر از این ندارید٬ او دارد. شاید اگر شما به جای او بودید٬ چند برابر بدتر میکردید.برای آب شدن هر منجمدی حرارت لازم است. باشد که این چند سطر شمعی باشد و کمکی بکند به آب شدن ذهن ِ منجمد ِ سختتر از سنگتان. به امید آن روز
بحث عکسهای برهنهی آقای تونیک حسابی جنجالی شده است. داستان همچنان در سایت رادیو زمانه دنبال میشود و و کماکان این و آن نظر میدهند.نکتهی اولش اینکه گویا همچنان ما خیلی از دنیا جدا افتادهایم. موضوع این عکسها متعلق به امروز و دیروز نسیت و این آقا سالهاست که این کار را میکند. تازه به گوش عدهای رسیدهاست گویا!اینها به کنار٬ دوباره در این مورد مینویسم برای روشن شدن بعضی از دوستان٬ منظورم حکم دادن نیست٬ منظور باز کردن نظر خودم در این مورد است.عزیزی در یادداشت قبلی زحمت کشیده است و پیغامی کذاشته که تمام و کمال میتوانید بخوانید.یه نفر:آیا شما حاضرید که خواهر،مادر و یا احیانا ً همسرتان را جلوی دوربین آقای اسپنسر تونیک بفرستید؟ قبل از هر چیز لازم است که از این دوست برای وقت گذاشتن به نوشتن و بیان نظرش تشکر کنم. خیلی از ما این کار را نمیکنیم٬ هر چند باید بکنیم! ای کاش اگر اینگونه پایبند عقیدهشان هستند نامشان را نیز مینوشتند. نام و نشان من همه اینجاست٬ پای آنچه که میگویم. متاسفانه یکی از عادات ماست گویا که حاظر نیستیم مسئولیت انچه را میگوییم گردن بگیریم.اما پاسخ این دوست عزیز:دوست من٬ اگر مرا دشمن نمیدانی...مشکل من عکسهای آقای تونیک نیست. مشکل حتا وجود یا عدم وجود چنین چیزی نیست. مشکل من دیدگاه شماست. ذهن بسته نگر و واپسماندهای است که همچنان خود را قطب جهان ميداند و شایسته به صدور حکم. دیکتاتور نهفتهای که تمامی دیکتاتورهای بزرگ از آبشخور آن سیراب میشوند٬ و دریغ که این دیکتاتور بیشتر مواقع با چهرهای مظلوم٬ در قالب انسانی ترحمبرانگیز خود را مینمایاند. مشابه این سخن در همان صفحهی نظرات رادیو زمانه هم مطرح شده بود. شاید توسط خود شما٬ شاید هم یکی دیگر چون شما. با همین واژگان و با همین استدلال میان تهی و نابخردانه. دوست عزیز من٬ مشکل اینجاست که شما هنوز این را درنیافتهاید و یا نمیخواهید دریابید که مادر٬ خواهر٬ همسر و برادر و پدر و هر کس و کاردیگر من در وهلهی اول٬ پیش از آنکه نسبتی با من داشته باشند یک انسان مستقل٬ دارای مغزی مستقل٬ دارای قوهی تعقل و تفکر است. میبینند٬ میخوانند٬ میشنوند٬ میفهمند و تحلیل میکنند. حال من چه حقی دارم که بخواهم در این مورد برای ایشان نظری بدهم؟ من برای خودم اجازهی تصمیمگیری دارم. در مورد مسئله فکر میکنم. تحلیلش میکنم و شاید هم چون بعضی تنها از روی احساس و بی دانش نظری میدهم و تصمیمی میگیرم.خود من علاقهای به حضور یافتن در مقابل دوربین ایشان و یا هر کس دیگری ندارم. دلایلی هم برای خودم دارم. بالطبع اگر هم کسی از بستگان من و یا دوستان من بخواهد چنین کاری بکند نظرم را خواهم گفت٬ موفق یا مخالف. اما به خود اجازهی محدود کردن ایشان را نمیدهم. این همان کاری است که دیکتاتورها میکنند. حکومتهای خودکامه میکنند. همان چیزی است که من و شاید شما از آن مینالیم. این همان تفکری است که به خود اجازه میدهد در خیابان بریزد و هرکس را مطالق میلش نبود بازخواست و بازداشت کند. به زعم خودش اصلاح کند!میدانم توقع زیادی است که بخواهم اینگونه بیاندیشی. اینگونه اندیشیدن چیزی است که ما در ایرانمان٬ همان کشور گل و بلبل با سابقهی تمدن طولانی و چه و چه نداریم٬ شاید زمانی شمهای از ان را داشتیم٬ اما تا آنجا که من میدانم دیرزمانی است که از دستش دادهایم. و من امیدی به یافنتش در دوران حیاتم ندارم. چرا که شما٬ دیدگاه دگم شما٬ ذهن بستهتان به آسانی تغییر نخواهد کرد. یک قالب یخ هم برای آب شدن نیاز به زمان دارد٬ چه برسد به اذهان سنگ شدهای چون این.از سوی دیگر حتا اگر اینگونه نخواهید بیاندیشید یک گام پس میروم و کوتاه می آیم. شاید(باور دارم که نه٬ اما به فرض محال میپذیریم) شما اجازه داشته باشید برای کس و کارتان تصمیم بگیرید٬ و یا بستگان شما نادانتر از شما هستند و قدرت تفکرشان مشکلی دارد و شما که دانای! فامیل هستید حق تصمیمگیری در مورد ایشان را دارید. شاید اصلآ ایشان این حق را به شما دادهاند٬ در این صورت من اجازه ندارم دربارهی ایشان سخنی بگویم. اما باقی چه؟ آیا دیگران هم این حق را به شما دادهاند؟ هزاران نفر هستند که آزادانه میاندیشند و دوست دارند که این کار را بکنند٬ من و شما سر پیازیم یا ته آن که بخواهیم تصمیم بگیریم؟ بگوییم آری یا نه؟ مگر وارد حریم من و شما شدهاند؟ مگر خواستهاند از به قول شما مادر و خواهر من و شما عکس بگیرند که اینگونه بر آشفتهاید؟ مگر عکسهایشان را به زور آوردهاند و به دیوار اتاق شما آویختهاند؟ به من و شما چه؟ تا وقتی که وارد حریم خصوصی من و شما نشدهاند و به آن تجاوز نکردهاند حقی برای ممنوع کردن کسی نداریم. خیلی هنر داریم نظرمان را مودبانه و با منطق درست(نه چیزی چون این یکی که اکنون مطرح کردهاید) بیان میکنیم. اگر فکر میکنیم جایی کسی بیراه میرود ما به عنوان مصلحان جهان٬ تنها کسانی که بد و خوب را میفهمند٬ وارد عمل شده و راه درستی را که میشناسیم با دلیل و برهان مطرح میکنیم. دلیلی برای زور نیست.عین همین مطالب را هم برای مسئلهی امروز ایران و بگیر و ببندهایی که به اسم مبارزه با بد حجابی در جامعه راه افتاده و عدهای عقدههای چندین و چندسالهشان را دگرباره بیرون میریزند بیان میکنم. حجاب فلان دختر به من و شما چه؟ خیلی پاکید نگاه نکنید. هرچند میدانم نمیتوانید. آیا لازم به یاد آوری است که ما ایرانیان در چشم چرانی و علاقه به تماشای پورنوگرافی چه رتبهای در دنیای اینترنت یافتهایم؟مشابه دیگر این داستان در زمان شاه ودر جریان جشنهای دوهزاروپانصد ساله رخ داد. تا آنجا که من شنیدم گروهی تیاتری(گروتوفسکیبود؟) نمایشی اجرا میکنند و آن نمایش صحنههایی دارد و باز همه مثل شما فریاد بر میآورند که وای بجنبید که فلان و فلان به باد رفت. آخر مگر کسی برایتان دعوتنامه فرستاد که بروید به تماشای چنین کاری. همین عکسها٬ همه میدانند چیست٬ در همهجا پیش از نمایش دادن توضیحی دربارهاش داده شده است. شما پیش از آنکه وارد صفحهی عکسها شوید میدانستید چه چیزی در انتظارتان است٬ هر چند میدانم ارضایتان نکرد و توقعتان بالاتر بود! اما چرا وارد میشوید؟ چرا میبینید؟ در همین غرب هر محصولی که نشانی از اینگونه مسایل(سکس یا خشونت) داشته باشد با برچسبهایی که معنایشان برای همه در جامعه مشخص است معرفی شده و بالطبع وقتی شما فیلمی با برچسب بالای هجده سال میخرید دیگر نباید انتظار دیدن صحنهای مانند سریالهای دوریالی تلویزیون داشته باشید که زن و شوهر با لباس و حجاب کامل به رختخواب بروند و البته در دو تخت مجزا هم بخوابند! حق انتخاب دارید.نظرتان محترم است تا وقتی که نخواهید به کسی تحمیلش کنید.مشکل برهنگی نیست. مشکل حجاب نیست. مشکل بی حجابی نیست. مشکل حکومتهای خودکامه نیستند. مشکل ذهنهای بسته و منجمد شده برای سالیان سال است که در ذات دیکتاتور پرور هستند. آن دیکتاتورهایی که میبینید یکی همانند شماست٬ آن برادر ریشویی که در خیابان به خود اجازهی لگد زدن(جفتکپرانی برازندهتر است) به دختر نامحرم را میدهد همچون شما فکر میکند. شما امکان عملی کردن و نشان دادن عقیدهتان را بیشتر از این ندارید٬ او دارد. شاید اگر شما به جای او بودید٬ چند برابر بدتر میکردید.برای آب شدن هر منجمدی حرارت لازم است. باشد که این چند سطر شمعی باشد و کمکی بکند به آب شدن ذهن ِ منجمد ِ سختتر از سنگتان. به امید آن روز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر